شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
رود ازرازونیـازتو حکـایت میکرد نـور را عـمـق نگـاه تو هـدایت میکرد
ماه اگر؛ذکر به لب،گِرد زمین میچرخید صورت ماهِ تورا داشت زیارت میکرد
دهمین بار هـوالحـق متـجـلّی شده بـود چـارمـین بارعـلـی بودامـامت میکرد
درد را نـسـخۀ خال تو شـفـا میبخـشید عاشـقـان را دلنـرم توشفاعت میکرد
و بِکُم عَـلَّمَنا الله تو میخـواندی و...آه! آه ازاین شهر که بیقبله عبادت میکرد
جامعه قافیهاترا که بهخود باخته بود «طلب از گـمـشدگان لب دریا میکرد»
مــتــوکل بـه تــمـاشـای شـرابـت آورد به دل مست توازبس که حسادت میکرد
ونفهمید که مستی اثـری بود که داشت با طلـوع تو به هر ذره سرایت میکرد
«ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر» وقـتی ازپـنجـرۀ شعـرصدایت میکرد
کوه هرصبح به صبرتوسلامی میداد ماه هرشب به رخت عرض ارادت میکرد
ری پُرازعطر سخنهای تو میشد وقتی حضرت عبدالعظیم ازتو روایت میکرد
شاه بخشنده!نرو، بیتو گدایان چه کنند؟ سامرا داشت به دستان توعادت میکرد